فرهنگ چین در قرن یست و یکم
(اصلاحات در بخش فرهنگ. زمیتهسازی برای جهانی کردن فرهنگ و تمدن چینی)
نوشته مفید علی محمد سایفی در مورد فرهنگ اصلاحی چین
دنگ شیائو پینگ، رهبر و معمار اصلاحات چین،که درسال ۱۹۷۹ با اتخاذ سیاست درهای بازو اصلاحات اقتصادی، راه جدیدی پیش پای حزب کمونیست و جمهوری خلق چین گذاشت، شاید خود نیز باور نمیکرد که در مدتی کمتر از یک ربع قرن،کشورش با اين سرعت فزاینده به موتور اقتصاد جهان و عملا به چهارمین قدرت اقتصادی دنیا تبدیل شود. ولی دنیای امروز، با حيرت تمام و به اکراه، ظهور پدیدهای به نام «اژدهای سیریناپذیر اقتصاد چین» با ویژگیهای خاص خود را پذیرفته است. کهدر دو بعد بازار مصرف داخلی و تأمین کالاهای موردنیاز بازارهای بینالمللی بدون رقیب وغیرقابل کترل به پیش میتازد.
اینک، چهل سال پس از آغاز انقلاب فرهنگی و بیست و هشت سال پس از اجرای سیاست درهای باز و اصلاحات اقتصادی، نسل چهارم رهبران چین برای تداوم موفقیتها و تضمین رشد و توسعه پایدار و همه جانبه این کشور، با اتکا بسه دستاوردهایخیرهکننده اصلاحات و پیشرفتهای اقتصادی و به کار بستن تجربیات شیرین حاصله از دو دهه تعامل مثبت با جهان و حس اعتماد به نفس و افتخاراتی که درحال حاضر نصیب نسل جدید این کشور شده است. گام بلند دیگری به نام جهانی کردن فرهنگوتمدن چینی برداشتهاند. این گام به دلیل برخورداری از پيشینه تاریخی و پشتوانه غنی فکری و فرهنگی و قابلیت فوقالعاده انعطافپذیری، و همچنین اتخاذ روشهای مسالمتآمیز مبتنی بر سیاستهای برد -برد و با برنامهریزی و مدیریت صحیح و استفادهاز فناوری نوین، خود را آماده میسازد که در آیندهای نه چندان دور، نتایجی به مراتب خیرهکنندهتر و اثرگذارتر از رشد اقتصادی خود در روند تحولات جهانی داشته باشد و جایگاه چین رابه عنوان یکی از قدرتهای مطرح جهان تثبیت و قرن چین را باویژگیهای فرهنگ چینی رقم زند تقریبا یکصد سال پس از فروپاشی امپراتوری چین, فرهنگ وتمدن چینی،دوباره محوری برای فرهنگ آسیا و چالشی برای فرهنگ مهاجم غرب شده است.
در این گفتار، کوشش میشود پارهای از برنامهها، سياستها،روشها و عوامل موثر فرهنگی به کار گرفته شده توسط دولت چین، برای تقویت و توسعه حضور و نفوذ فرهنگی این کشور درجهان، به عنوان بستری برای دستیابی به توسعه پایدار در داخل وتضمین منافع اقتصادی و تثبیت حضور رقابتی کالاهای تجاری – فرهنگی چین در بازارهای بینالمللی و… با در نظر گرفتن آنچه که در پی میآید مورد بررسی قرار گیرد.
پيشینه اصلاحات
ملت چین،همچون بسیاری از ملتهای دیگر، با وجود داشتن تاریخی کهن و فرهنگ و تمدنی غنی, قرن بیستم را با دشواریهای زیاد آغاز کرد که از فرسودگی و زمینگیر شدن امپراتوری چندهزار ساله و ظهور قدرتهای سیاسی و اقتصادی جدید ناشیشده بودند و به یمن انقلاب صنعتی از توان اتتصادی و نظامی مضاعف و سیاست استعمار گرانه بیرحم برخوردار بودند. در اوایل قرن،مردم به سنوه آمده از ظلم و ستم دربار چینگ، تحول عظیمی را به رهبري دکتر سون یانسن آغاز کردند و بساطامپراتوري را از این کشور برچیدند. ولی تحولات سریعی که دنیا را فراگرفته بود. برای جبران عقب ماندگیهای سیاسی – اجتماعی و در نهایت اقتصادی که قرنها دامنگیر ملت چین شده بود. تغیبرات فراتر از سقوط نظام امپراتوری در چین را میطلبید.
بر همین اساس بود که روشنفکران و رهبران انقلابی چین با الهام از انقلاب کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی، که درمرزهای شمالی وغربی چین اتفاق افتاده بود. راه برونرفت از وضعیت فلاکت بار میلیونها دهقان و روستانشین فقیر را، استقرار نظام
سوسیالیستی دانستند. آنها با کمک برادربزرگ (شوروی)، به رهیری مائو، پسس ازچندین دهه تلاش وجانفشانی، سرانجام درسال ۱۹۸۹ با پیروزی بر نیروهای ملی ژنرال چیان کای چک, حاکمیت حزب کمونیست چین را در کشور برقرار ساختند. اينپیروزی که گام بلندی برای رفم محرومیت و فقر ازکشور اژدهای زرد محسوب ميشد. در لابلای فشارهای دوران جنگ سرد و تحریمها و قطع مراودات جهان غرب از یک سو، و قهر و ناساز گاریهای برادر بزرگتر (انحادجماهیر شوروی) ازسویدیگر. که با فقر و فلاکت و قحطی و رکود شدید اقتصاد داخلی تقویت میشد، دولتمردان چین را به فکر چارهجویی برای رهایی از وضعیت موجود وادار ساخت. لذا در اواسط دهه شصت. با غلبه نیروهای افراطی چپ در درون حزب کمونیست و تشکیلباند چهارنفره به رهیری همسر مائو، جنبش جدیدی به نام «انقلاب فرهنگی» آغاز شد. این جنبش پس از یک دهه نه تنها به حل مشکلات و بهبود وضعیت سیاسی – اقتصادی و اجتماعی کمکی نکرد، بلکه باقیمانده توان ملت و دولت را کاهش داد و بهورشکستگی کامل افکار و نظام دولت انقلابی منتهی شد. هم اکنون همگی این دهه (دهه انقلاب فرهنگی) را سیاهترین دوران تاریخ چین معاصر مینامد.” اگرچه اهداف دستاندر کاران انقلاب فرهنگی در وافع اعتلای هم جانبه جامعه چین و جبران عقبماندگیها بود. ولی راهکارهایی که برای رسیدن به این هدف انتخاب کرده بودند. اشتباه و در تضاد با فرهنگ دیرپای چین بود. رهبران حزب به اشتباه, به فرهنگ سنتی خود. که ریشه در تاریخ داشت و با خون مردم عجین بود. پشت کرده و کوشش کردندفرهنگ سوسیالیستی را حاکم کنند. که ريشه دراعتقادات. باورها و ارزشهای فرهنگ چینی نداشت. با این وجود باند
چهارنفره با بسیج گاردهای سرخ، تلاش کرد با توسل به زور این تفکر را به خورد جامعه بدهد وآنان را ازريشه چندین هزار ساله خود جدا کند. ولی در نهایت شکست خورد و عقبنشینی کرد. پس از این دوره مردمی که از فرهنگ سنتی خودمانده و ازفرهنگ اجباری سوسیالیستی رانده شده بودند. با اجرای سیاست درهای باز بافرهنگ وارداتی مهاجمی روبرو شدند که دارای زرق وبرق ظاهری و مجهز به فنآوری و روشهای تبلیغاتی جدید بود. لذا برسر دوراهی توسل به فرهنگ گذشته یا پذیرش فرهنگغرب قرار گرفتند. بحران هویت فرهنگی واحساس حقارتی که برای اولین بار از زمان جنگ تریاک آغاز شده بود. فرهنگ مبتنی براخلاقی چینی را رو در روی پیچیدگیهای فرهنگ مادی غرب قرار داد و آن را با چالش روبرو کرد. لذا رهبران چین برایبرون رفت از اين تنگنا که حیثیت تاریخی و فرهنگ چندهزارساله چین را در سراشیبی سقوط قرارداده بود. ناچار به تغییر استراتری شدند و مدبرانه با اتخاذ سیاستهای جدیدی که مبتنی بر شرایط جهان معاصر و نیاز جامعه و منافع ملی و فرهنگی چینبود. خود را از این مهلکه نجات دادند. شکست انقلاب فرهنگی، که همزمان با مرگ مائو و تغییر گسترده در کادر رهبری حزب کمونیست صورت گرفت. زمینه را برای روی کارآمدن نسلی دوم از رهبران طرفدار اصلاحات، به رهبری دنگ شیائوپینگ.
فراهم ساخت، دنگ،با همفکری تنی چند ازرهبران نوگرای حزب کمونیست، با تعیین چشماندازی هفتادساله که در سال ۲۰۵۰ چین را در زمره کشورهای پیشرفته جهان ترسیم میکرد، زمینه اصلاحات همه جانبه درسیستم حکومتی را با اولویت ایجاداصلاحات اقتصادي آغاز و مسیر ملت و کشور را تغیبر داد. اصلاحات اقتصادی و سیاست درهای باز،که ازسال 1979 شروع شد، توسط نسل سوم ازرهبران (جیانگ زمین) ونسل چهارم (هوجین تالو رهبرکنونی حزب کمونیست) ادامه یافت. اصلاحاتتغییرات گستردهای در نظام اقتصادی و وضع قوانین و مقررات تسهیل کننده ایجاد کرد و زمینه را برای ورود بخشهای غیردولتی و سرمایههای کلان خارجی (بيش از نهصد میلیارد دلار) آماده ساخت. شکوفایی و رشد سریع اقتصادی وتجاری بیش از حدتصور کنونی و بهبود وضعیت معیشتی مردم شد، وچین را در راس کشورهای در حال توسعه و جزء قدرتهای بزرگ اقتصاد جهان قرار داد.
با به نتیجه رسیدن سیاست اصلاحات در بخش اقتصاد (اولویت اول) و رفع نگرانیهای دولت از نیازهای مادی بخش بزرگی از جامعه چین و ایجاد رفاه اقتصادی نسبی آقای جورونگ جی, نخست وزیرسابق چین در سال ۲۰۰۱،سخنرانیای که از تلویزیونسراسری این کشور پخش شد. با افتخار تمام اعلام کرد که امروز درچین گرسنهای وجود ندارد. دولت این کشور فاز دوم اصلاحات،یعنی اصلاحات فرهنگی را با آغاز هزاره سوم کلید زد. اگرچه دولت چین در طول سه دهه گذشته به شدت مشغول اجرایاصلاحات اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی مردم بود، و تمام توان داخلی و دیپلماسی خارجی خود را برای رسیدن به این هدف به کار گرفته بود. ولی هیچوقت دغدغه رشد و توسعه فرهنگی و آموزشی و احیای فرهنگ و تمدن ستی را فراموش نکرد و باهر موفقیتی که در زمینه اقتصادی به دست میآورد، به تدریج زمینه را برای توسعه فرهنگی فراهمتر میساخت.
رهبران چین بر اين باورند که اگر این کشور توانسته است در زمینههای اقتصادی، که پيشینه و تجربه موفقی هم در گذشته نداشتهاند، با مدیریت و برنامهریزی صحیح، ضمن تقویت بنیههای اقتصادی خود در داخل، بازارهای بینالمللی را هم قبضه کند، پسچرا نتواند در زمینههای فرهنگی،که صاحب تاریخی غنی و فرهنگی دیرپای است، حرف برای گفتن داشته باشد؟ البته آنها این حقیقت را نیز میپذیرند که فرهنگ ستتی و گذشته اين کشور امروزه به تنهایی نمیتواند تمام نیازهای آمروزی جامعه را برآوردهسازد، قابل عرضه باشد و با فرهنگهای توسعه یافته غرب رقابت کند. لذا رهبران چین تلاش میکنند تا جنبههایی از فرهنگ چین را انتخاب کنند که جذابیت و مقبولیت عامه جهان معاصر را دارند و پس از تقویت در داخل به جهان نیز عرضه نمایند. آنهادر دو راهی سنت و تجدد، کوشش میکنند با تکیه بر پشتوانههای غنی فرهنگ خود و به عاریت گرفتن تجارب و دستاوردهای دیگران، ضعفها وکمبودهای خودرا جبران و مسیر میانهای را انتخاب کنند که بتوانند از مزایای هر دوجریان سنتی و تجدد برای تقویت پایگاه فرهنگ ملی استفاده کنند.
لذا در اوخر آخرین دهه از قرن بیستم، هرچه سرعت رشد اقتصادی بیشتر میشد، دولت و جامعه فرهيخته چین در مقایسه با پیشرفت اقتصادی از عقبماندگی فرهنگی, بیسشتر رنج میبرد. آنها چارهای نداشتند به جز اينکه مدتی دیگر اين عدم توازن رشد دربخشهای اقتصاد و فرهنگ را تا رسیدن به رفاه نسبی اقتصادی و به بار نشستن سرمایهگذاریهای صورت گرفته در این زمینه تحمل کنند.
پایان هزاره دوم، تغییر شرایط بین المللی و نتایج حاصله از پیشرفت اقتصادی و رفاه نسبی جامعه، کم کم نیاز به پرداختن به فرهنگ و هماهنگسازی بین اين دو بخش را بیش از پیش ضروری ساخت. چین که پس از پانزده سال تلاش دیپلماتیک در آستانهورود به سازمان تجارت جهانی قرار داشت،احساس کرد که اگر با تسری اصلاحات به بخش فرهنگ، زمینه را برای توسعه فرهنگی داخلی فراهم نکند، بازار بالقوه بزرگ نیازهای فرهنگی کشوردراختیار سرمایهگذاران و رقبای پرقدرت خارجی قرارمیگیرد. در آن صورت علاوه برخروج سرمایه کلان بخش فرهنگ از کشور، زمینه برای فعالیت و تأثیرگذاری فرهنگ بیگانه بیش از گذشته فراهم میشود. لذا با استفاده از تجربه اصلاحات اقتصادی، اجرای اصلاحات در بخش فرهنگرا سرعت بخشید.
رهبران چین که بازسازی و اصلاحات اقتصادی را با تأکید بر چهار اصل سیاست باز، خوداتکایی و تلاش برای ساختن چینی موفق، جامعهای متمدن، مدرن و دموکراتیک با ویژگی فرهنگ سوسیالیستی چین آغاز کرده بودند، اجرای اصلاحات در بخشفرهنگ را هم زمان در دو جبهه داخلی و خارجی شروع کردند.